جدول جو
جدول جو

معنی مشت ومال - جستجوی لغت در جدول جو

مشت ومال
ماساژ، مشت مال، تنبیه، گوشمالی، کتک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشت مال
تصویر خشت مال
خشت کار، کسی که گل به قالب می زند و خشت درست می کند، کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است، خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش دادن بدن با کف دست، ماساژ
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تُ)
مشتمال. و رجوع به مشتمال و ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
خشت ساز. خشت زن. خشت درست کن. (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف) :
چو قالب بیک مشت گل خشت مال
دهان مرا بسته از قیل و قال.
وحید (از آنندراج).
به آبش چو کف تر کند خشتمال
شود خشت و قالب چو بدر و هلال.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دلاکی و مالشی که کشتی گیران بر بازوی خودها، با هم مشتها زنند تا سخت گردد. (غیاث). مالش با دست. (ناظم الاطباء). مالیدن اعضاء برای برداشتن ماندگی آن و بیشتر در حمام کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نام فنی در کشتی که حریفان بازو به بازوی هم مالند و مشت زنند. (آنندراج).
- مشتمال دادن، مشتمال کردن. با دست مالیدن. (ناظم الاطباء).
- ، در تداول، تنبیه کردن و گوشمال دادن:
آن قدر سعی که در مالش دلها دارد
مشتمالش اگر ایام دهد جا دارد.
میرنجات (از آنندراج).
- ، کسی که ایام از او برمیگردد گویند: زمانه اش مشتمال داده است. (آنندراج).
- مشتمال کردن، با دست مالیدن. (ناظم الاطباء).
- ، کنایه از با مکر و حیله کسی را خوش نمودن و از خشم فرودآوردن. (آنندراج). و رجوع به مشتمالی شود
لغت نامه دهخدا
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش با دست
فرهنگ لغت هوشیار
بادست کسی یا چیزی را مالش دادن، مالیدن اندام کسی بمشت (در گرمابه) : خدمتکار را همراه خود بحمام برد تا او را مشت مال دهد، تنبیه کردن گوشمال دادن: آن قدر سعی که در مالش دلها دارد مشت مالش اگر ایام دهد جا دارد. (میرنجات گل کشتی)، بمکر و حیله کسی را سرحال آوردن وخشم او را برطرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشت و مال
تصویر مشت و مال
ماساژ
فرهنگ واژه فارسی سره
ماساژ دادن، مشت مال دادن، تنبیه کردن، گوشمالی دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالا و پشت نهر، نهر پشت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که با گل خشت درست کند
فرهنگ گویش مازندرانی